به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، علی حاجبی به سال 1341 در رو ستای رودخانه بخش رودان از محروم ترین توابع استان هرمزگان متولد شد. علی یکی از همان ها بود که حضرت روح الله ، در سال 1342 آدرسشان را به پهلوی ها اعلام کرد: «سربازان من هنوز در گهواره اند»
حاجبی 16 سالش بود که دست بیعت به امام داد و 18 ساله بود که پای در خیلِ پاسداران انقلاب اسلامی گذاشت و 23 ساله بود که پنجه بر بام عرش انداخت و خود را بالا کشید.
او در زمان شهادت ، به عنوان قائم مقامِ رییس ستاد لشکر 41 ثارالله شناخته می شد.
آن چه خواهید خواند ، بخشی از یادداشت های آن عزیز است.
او در زمان شهادت ، به عنوان قائم مقامِ رییس ستاد لشکر 41 ثارالله شناخته می شد.
آن چه خواهید خواند ، بخشی از یادداشت های آن عزیز است.
روحمان با یادش شاد:
ای خدایی که نامت تسکین دهنده قلب های بیماران است.
ای خدائی که ذکر اسمت زنگار درد و محنت و رنج و بلاها را و از پیکرهای غم آلود می زداید.
ای خداوند منان،
ای خداوند ستار و ای خداوند غفار،
تو خود می دانی که زبان ها و قلم ها از ستایش و توصیفت عاجزند،
پس چگونه من عاصی به خود اجازه می دهم که با تو درد دل کنم.
خداوندا ! اگر یقین نداشتم که تو غفار الذنوبی، هرگز لب به سخن گفتن با تو نمی گشودم
ولی تو در عین حال که غفاری و ستار هم هستی ، با وجودی که تمام اعمال سر و نهان را می دانی اما ذره ای پرده از کارم بر نمی داری و پیوسته الطاف خود را در تمام امور شامل حالم می نمائی.
خدایا ! خود بهتر می دانی که تا به حال چه عیب هائی و چه نعمت هایی به من عطا نموده اید
چه عنایتهای بزرگی که من هرگز لیاقت آن را در خود نمی دیدم و این ها چیزهایی بود که من شعور درک آن را نداشتم و چه بسیار نعمت هایی که من قادر به درک آن نیستم.
خدایا ! از این که توان داده ای تا در جوار پیکار گران راه تو باشم و همراه آن ها در جنگ عیله کفر شرکت نمایم نعمتی است که به هیچ عنوان من قادر به سپاس گذاری آن نخواهم بود.
خدایا! به جبهه نیامده ام که از این راه شهرتی کسب کنم،
به جبهه نیامده ام که نامم بر سر زبانهای دوستان و آشنایان باشد،
به جبهه نیامده ام که دسته های گل بر گردنم بیندازند،
به جبهه نیامده ام که از شر غم ها و ناراحتی های دنیا در امان باشم،
بلکه جبهه را چون که راه انبیاء و اولیاء و محبان تو بود و اصلاً چو ن راه رسیدن به تو بود انتخاب کردم.
پس ای قادر منان ! مرا در آتش آرزوی رسیدن به خود نسوزان و ره را هر وقت که صلاح می دانی بر این حقیقت هموار گردان.
خدایا ! سعادتِ همگام بودن با رزمندگان را مفت بدست نیاورده ام.
حداقل حاصل سال ها دوری از والدین و وطن بوده و متحمل شدن بسیاری از سختی ها در شب های تاریک و در بیابان ها و روزهای گرم و سوزان در میان طوفان ها و در میان گل و لای ها ، البته توفیقی بوده که خود عنایت کردی،
پس عاجازنه از تو میخواهم که لحظه ای مرا به حال خود رها نکنی و تا پایان راه همچنان خود راهنمائی باشی و مرا از فیض عظمای دیدارت محروم مگردان.
خدایا ! من معترف هستم که گناه بسیار مرتکب شده ام، چه به لحاظ نادانی و چه از لحاظ سهل انگاری، اما همچنان چشم به درگاه رحمت تو بوده، زیرا که این تن ضعیف من طاقت و تحمل عذاب تو را ندارد و
پس ای خداوند مهربان ! از تو می خواهم که با من با فضلت رفتار کنی و نه با عدالت.
خدایا ! این تقاضا ها و دردهای دلم را به تو گفتم، گرچه خود بر همه آن ها واقفی، آن است که همچنان که مرا در پرتو عنایات خود غوطه ور نموده ای ، باز هم در همه جا در همه حال رحمتت را شامل حالم گردانی.
ای خدایی که نامت تسکین دهنده قلب های بیماران است.
ای خدائی که ذکر اسمت زنگار درد و محنت و رنج و بلاها را و از پیکرهای غم آلود می زداید.
ای خداوند منان،
ای خداوند ستار و ای خداوند غفار،
تو خود می دانی که زبان ها و قلم ها از ستایش و توصیفت عاجزند،
پس چگونه من عاصی به خود اجازه می دهم که با تو درد دل کنم.
خداوندا ! اگر یقین نداشتم که تو غفار الذنوبی، هرگز لب به سخن گفتن با تو نمی گشودم
ولی تو در عین حال که غفاری و ستار هم هستی ، با وجودی که تمام اعمال سر و نهان را می دانی اما ذره ای پرده از کارم بر نمی داری و پیوسته الطاف خود را در تمام امور شامل حالم می نمائی.
خدایا ! خود بهتر می دانی که تا به حال چه عیب هائی و چه نعمت هایی به من عطا نموده اید
چه عنایتهای بزرگی که من هرگز لیاقت آن را در خود نمی دیدم و این ها چیزهایی بود که من شعور درک آن را نداشتم و چه بسیار نعمت هایی که من قادر به درک آن نیستم.
خدایا ! از این که توان داده ای تا در جوار پیکار گران راه تو باشم و همراه آن ها در جنگ عیله کفر شرکت نمایم نعمتی است که به هیچ عنوان من قادر به سپاس گذاری آن نخواهم بود.
خدایا! به جبهه نیامده ام که از این راه شهرتی کسب کنم،
به جبهه نیامده ام که نامم بر سر زبانهای دوستان و آشنایان باشد،
به جبهه نیامده ام که دسته های گل بر گردنم بیندازند،
به جبهه نیامده ام که از شر غم ها و ناراحتی های دنیا در امان باشم،
بلکه جبهه را چون که راه انبیاء و اولیاء و محبان تو بود و اصلاً چو ن راه رسیدن به تو بود انتخاب کردم.
پس ای قادر منان ! مرا در آتش آرزوی رسیدن به خود نسوزان و ره را هر وقت که صلاح می دانی بر این حقیقت هموار گردان.
خدایا ! سعادتِ همگام بودن با رزمندگان را مفت بدست نیاورده ام.
حداقل حاصل سال ها دوری از والدین و وطن بوده و متحمل شدن بسیاری از سختی ها در شب های تاریک و در بیابان ها و روزهای گرم و سوزان در میان طوفان ها و در میان گل و لای ها ، البته توفیقی بوده که خود عنایت کردی،
پس عاجازنه از تو میخواهم که لحظه ای مرا به حال خود رها نکنی و تا پایان راه همچنان خود راهنمائی باشی و مرا از فیض عظمای دیدارت محروم مگردان.
خدایا ! من معترف هستم که گناه بسیار مرتکب شده ام، چه به لحاظ نادانی و چه از لحاظ سهل انگاری، اما همچنان چشم به درگاه رحمت تو بوده، زیرا که این تن ضعیف من طاقت و تحمل عذاب تو را ندارد و
پس ای خداوند مهربان ! از تو می خواهم که با من با فضلت رفتار کنی و نه با عدالت.
خدایا ! این تقاضا ها و دردهای دلم را به تو گفتم، گرچه خود بر همه آن ها واقفی، آن است که همچنان که مرا در پرتو عنایات خود غوطه ور نموده ای ، باز هم در همه جا در همه حال رحمتت را شامل حالم گردانی.
سردار شهید حاج علی حاجبی جانشین فرماندهی ستاد لشکر 41 ثارالله